Iliad 1.1-1.67 , Nafisi

Farnoosh Shamsian / Homer, Greek-Persian
  • Created on 2021-08-09 10:18:01
  • Modified on 2021-11-18 09:01:02
  • Translated by Nafisi
  • Aligned by Farnoosh Shamsian
Ἑλληνική Transliterate
فارسی Transliterate
μῆνιν ἄειδε θεὰ Πηληϊάδεω Ἀχιλῆος
οὐλομένην , μυρί᾽ Ἀχαιοῖς ἄλγε᾽ ἔθηκε ,
πολλὰς δ᾽ ἰφθίμους ψυχὰς Ἄϊδι προΐαψεν
ἡρώων , αὐτοὺς δὲ ἑλώρια τεῦχε κύνεσσιν
οἰωνοῖσί τε πᾶσι , Διὸς δ᾽ ἐτελείετο βουλή ,
ἐξ οὗ δὴ τὰ πρῶτα διαστήτην ἐρίσαντε
Ἀτρεΐδης τε ἄναξ ἀνδρῶν καὶ δῖος Ἀχιλλεύς .
τίς τ᾽ ἄρ σφωε θεῶν ἔριδι ξυνέηκε μάχεσθαι ;
Λητοῦς καὶ Διὸς υἱός : γὰρ βασιλῆϊ χολωθεὶς
νοῦσον ἀνὰ στρατὸν ὄρσε κακήν , ὀλέκοντο δὲ λαοί ,
οὕνεκα τὸν Χρύσην ἠτίμασεν ἀρητῆρα
Ἀτρεΐδης : γὰρ ἦλθε θοὰς ἐπὶ νῆας Ἀχαιῶν
λυσόμενός τε θύγατρα φέρων τ᾽ ἀπερείσι᾽ ἄποινα ,
στέμματ᾽ ἔχων ἐν χερσὶν ἑκηβόλου Ἀπόλλωνος
χρυσέῳ ἀνὰ σκήπτρῳ , καὶ λίσσετο πάντας Ἀχαιούς ,
Ἀτρεΐδα δὲ μάλιστα δύω , κοσμήτορε λαῶν :
Ἀτρεΐδαι τε καὶ ἄλλοι ἐϋκνήμιδες Ἀχαιοί ,
ὑμῖν μὲν θεοὶ δοῖεν Ὀλύμπια δώματ᾽ ἔχοντες
ἐκπέρσαι Πριάμοιο πόλιν , εὖ δ᾽ οἴκαδ᾽ ἱκέσθαι :
παῖδα δ᾽ ἐμοὶ λύσαιτε φίλην , τὰ δ᾽ ἄποινα δέχεσθαι ,
ἁζόμενοι Διὸς υἱὸν ἑκηβόλον Ἀπόλλωνα .
ἔνθ᾽ ἄλλοι μὲν πάντες ἐπευφήμησαν Ἀχαιοὶ
αἰδεῖσθαί θ᾽ ἱερῆα καὶ ἀγλαὰ δέχθαι ἄποινα :
ἀλλ᾽ οὐκ Ἀτρεΐδῃ Ἀγαμέμνονι ἥνδανε θυμῷ ,
ἀλλὰ κακῶς ἀφίει , κρατερὸν δ᾽ ἐπὶ μῦθον ἔτελλε :
μή σε γέρον κοίλῃσιν ἐγὼ παρὰ νηυσὶ κιχείω
νῦν δηθύνοντ᾽ ὕστερον αὖτις ἰόντα ,
μή νύ τοι οὐ χραίσμῃ σκῆπτρον καὶ στέμμα θεοῖο :
τὴν δ᾽ ἐγὼ οὐ λύσω : πρίν μιν καὶ γῆρας ἔπεισιν
ἡμετέρῳ ἐνὶ οἴκῳ ἐν Ἄργεϊ τηλόθι πάτρης
ἱστὸν ἐποιχομένην καὶ ἐμὸν λέχος ἀντιόωσαν :
ἀλλ᾽ ἴθι μή μ᾽ ἐρέθιζε σαώτερος ὥς κε νέηαι .
ὣς ἔφατ᾽ , ἔδεισεν δ᾽ γέρων καὶ ἐπείθετο μύθῳ :
βῆ δ᾽ ἀκέων παρὰ θῖνα πολυφλοίσβοιο θαλάσσης :
πολλὰ δ᾽ ἔπειτ᾽ ἀπάνευθε κιὼν ἠρᾶθ᾽ γεραιὸς
Ἀπόλλωνι ἄνακτι , τὸν ἠΰκομος τέκε Λητώ :
κλῦθί μευ ἀργυρότοξ᾽ , ὃς Χρύσην ἀμφιβέβηκας
Κίλλάν τε ζαθέην Τενέδοιό τε ἶφι ἀνάσσεις ,
Σμινθεῦ εἴ ποτέ τοι χαρίεντ᾽ ἐπὶ νηὸν ἔρεψα ,
εἰ δή ποτέ τοι κατὰ πίονα μηρί᾽ ἔκηα
ταύρων ἠδ᾽ αἰγῶν , τὸ δέ μοι κρήηνον ἐέλδωρ :
τίσειαν Δαναοὶ ἐμὰ δάκρυα σοῖσι βέλεσσιν .
ὣς ἔφατ᾽ εὐχόμενος , τοῦ δ᾽ ἔκλυε Φοῖβος Ἀπόλλων ,
βῆ δὲ κατ᾽ Οὐλύμποιο καρήνων χωόμενος κῆρ ,
τόξ᾽ ὤμοισιν ἔχων ἀμφηρεφέα τε φαρέτρην :
ἔκλαγξαν δ᾽ ἄρ᾽ ὀϊστοὶ ἐπ᾽ ὤμων χωομένοιο ,
αὐτοῦ κινηθέντος : δ᾽ ἤϊε νυκτὶ ἐοικώς .
ἕζετ᾽ ἔπειτ᾽ ἀπάνευθε νεῶν , μετὰ δ᾽ ἰὸν ἕηκε :
δεινὴ δὲ κλαγγὴ γένετ᾽ ἀργυρέοιο βιοῖο :
οὐρῆας μὲν πρῶτον ἐπῴχετο καὶ κύνας ἀργούς ,
αὐτὰρ ἔπειτ᾽ αὐτοῖσι βέλος ἐχεπευκὲς ἐφιεὶς
βάλλ᾽ : αἰεὶ δὲ πυραὶ νεκύων καίοντο θαμειαί .
ἐννῆμαρ μὲν ἀνὰ στρατὸν ᾤχετο κῆλα θεοῖο ,
τῇ δεκάτῃ δ᾽ ἀγορὴν δὲ καλέσσατο λαὸν Ἀχιλλεύς :
τῷ γὰρ ἐπὶ φρεσὶ θῆκε θεὰ λευκώλενος Ἥρη :
κήδετο γὰρ Δαναῶν , ὅτι ῥα θνήσκοντας ὁρᾶτο .
οἳ δ᾽ ἐπεὶ οὖν ἤγερθεν ὁμηγερέες τε γένοντο ,
τοῖσι δ᾽ ἀνιστάμενος μετέφη πόδας ὠκὺς Ἀχιλλεύς :
Ἀτρεΐδη νῦν ἄμμε παλιμπλαγχθέντας ὀΐω
ἂψ ἀπονοστήσειν , εἴ κεν θάνατόν γε φύγοιμεν ,
εἰ δὴ ὁμοῦ πόλεμός τε δαμᾷ καὶ λοιμὸς Ἀχαιούς :
ἀλλ᾽ ἄγε δή τινα μάντιν ἐρείομεν ἱερῆα
καὶ ὀνειροπόλον , καὶ γάρ τ᾽ ὄναρ ἐκ Διός ἐστιν ,
ὅς κ᾽ εἴποι τι τόσσον ἐχώσατο Φοῖβος Ἀπόλλων ,
εἴτ᾽ ἄρ᾽ γ᾽ εὐχωλῆς ἐπιμέμφεται ἠδ᾽ ἑκατόμβης ,
αἴ κέν πως ἀρνῶν κνίσης αἰγῶν τε τελείων
βούλεται ἀντιάσας ἡμῖν ἀπὸ λοιγὸν ἀμῦναι .
ای الهه شعر , خشم آخيلوس فرزند پله را بسرای , خشمي دلازار که دردهای بی شمار مردم آخائی را فراهم کرد و آن همه نفوس مغرور و دلیر را بکام مرگ افگند و پیکرهاشان را طعمه سگان و پرندگان بیشمار کرد , تا اراده زئوس خدای خدایان انجام پذیرفت . ای الهه , از آن روزی سخن آغاز کن که ستیزه‌ای شوم میان آگاممنون فرزند آتره که پادشاه مردم بود و آخيلوس دلاور که از نژاد خدایان بود نفاق افکند .
کدامین خدا ایشان را در این ستیزه بهم انداخت ؟ ای آپولون پسر لتو و زئوس . وی که بر آگاممنون خشم گرفته بود دردی جانکاه در میان لشکریان بپراکند , و مردان لشکر از هر سوی روی به مرگ آوردند . این بدان سبب بود که آگاممنون فرزند آتره کریزس کاهن معبد آپولون را خوار شمرده بود : کریزس به کشتی‌های ظریف مردم آخائی آمده بود تا دختر خویش را از اسارت باز خرد . فديه بسیار با خود آورده بود , و عصای زرین آپولون کماندار را با ریسمان‌های خدائی به دست داشت , از همه مردم آخائي , اما مخصوصا از دو فرزند آتره , که سران لشکر بودند درخواست می‌کرد که « ای فرزندان آتره , شما نیز ای مردم آخائی که ساق بندهای نیکو دارید , امید است خدایان که در کوهستان اولمپ جایگزین‌اند شما را یاری کنند تا شهر پریام را ویران کنید و سپس بی رنج به سرای‌های خود باز گردید . اما آیا می‌توانید دخترم را نیز به من باز دهید , و برای این کار فدیه‌ای را که در این جاست به پاس خاطر آپولون کماندار پسر زئوس بپذیرید؟
آنگاه همه مردم آخائی زمزمه کنان گفتند « کاهن را باید پاس داشت , باید فديه باشکوه وی را پذیرفت . »
اما این سخن هیچ پسند خاطر آگاممنون نیفتاد . از سر خشم و کبر کریزس را روانه کرد و به سختی و خشونت فرمان داد که « ای پیرمرد , خویشتن را پاس دار , تا دیگر تو را نزديك كشتي‌ها نبینم , خواه آنکه امروز در آن بخرامی یا اینکه فردا بدان باز گردی . آنگاه دیگر عصای تو و حتی پیرایه آپولون نمی‌تواند بکار آید . آن کسی را که می‌خواهی به تو باز نخواهم داد . در کاخ من , در آرگوس دور از زادگاه خویش پیر خواهد شد . آنجا در برابر کارگاه من در رفت و آمد خواهد بود , و هنگامی که بخوانمش به بستر من خواهد آمد . برو , و اگر می خواهی بی‌آسیب بگذری دیگر مرا به خشم میاور» .
این بگفت و پیرمرد از بانگ وی ترسان شد و فرمان برد . خاموش از سراسر شن‌زاری که دریا در کنار آن می‌غرید رفت و چون تنها شد از آپولون پسر لتو که گیسوان دلپذیر داشت با فروتنی درخواست کرد :
« ای خدائی که کمان سیمین داری , ای خدائی که پشتیبان کریزه وسیلای آسمانی هستی و شاهانه بر تندوس حکمروائی , از من بشنو ! ای سمينته , اگر گاهی برای تو عبادتگاهی برافراشته‌ام که تو پسندیده‌ای , اگر گاهی برای تو ران‌های چرب گاوها و بزها را بریان کرده‌ام , خواهش مرا به جای آور . امید است که تیرهای تو تقاص اشک‌هایی را که من در پیش بازماندگان دانائه ریخته‌ام بازستاند . »
چون وی این بگفت , آپولون درخواستش را پذیرفت و با دلی خشمگین از قله‌های اولمپ فرود آمد , ترکشی را که دو سر آن نيك بسته شده بود با کمان بر دوش داشت . تیرها بر دوش خدای خشمگین بانگ می‌کردند , و وی می‌لرزید و مانند شب می‌گذشت . آپولون آمد و در کنار کشتی‌۶ها جا گرفت , و سپس تیرش را رها کرد . غریوی بیم افزای از کمان سیمین برخاست . نخست استران و سگان تیزتك را نشانه کرد . سپس تیر دلشکاف خود را بر مردان رها ساخت و از آن پس توده‌های هیزم که برای سوختن مردگان به کار می‌رفت همواره زبانه می‌کشید .
و نه روز پیاپی تیرهای خدای بدین گونه در میان لشکر در پرواز بود . روز دهم آخيلوس مردم را در انجمن خواند . هرا , الهه‌ای که بازوان سفید دارد , تازه این اندیشه را در دلش جای داده بود . وی نگران بازماندگان دانائه بود که ایشان را می دید بدین گونه می میرند . پس هنگامی که همه آنجا بودند و در انجمن گرد آمده بودند , آخيلوس با پاهای چابك برخاست و به ایشان چنین گفت :
« ای زاده آتره , گمان دارم که به همین زودی ما از اندیشه خود بازگردیم , و اگر بتوانیم از مرگ باز رهیم از راهی که آمده‌ایم برویم . جنگ و بلا که با هم فراز آمده‌اند سرانجام کار مردم آخائی را می‌سازند . برویم از پیشگوئی یا کاهنی یا از خواب‌گزاری جویا شویم , خواب نیز پیام زئوس است . آنها به ما خواهند گفت این خشم فراوان آپولون از کجاست . آیا چون از نذری تخلف شده است به‌ هم برآمده است , يا به جهت آنکه از قربانی صد گاوی فروگزار شده گله دارد , آنگاه می بینیم که آیا وی به بوی بریانی بره‌ها و بزهای بی عیب ما پاسخ می دهد و تفضل می کند که بلا را از ما بگرداند یا نه .

( 187 ) 34% GRC
( 365 ) 66% GRC - FAR

( 539 ) 63% GRC - FAR
( 320 ) 37% FAR